دوگانه تحریم ـ مذاکره، درام تکراری دهه‌های اخیر اقتصاد ایران است که بازیگران مختلف داخلی و خارجی، به‌تناسب نقش و اهداف خویش، ژانرهای مختلفی از آن را بازی و کارگردانی کرده‌اند. از سیاست چماق و هویج منسوخ خارجی تا القای سایه جنگ توسط داخلی‌ها یا حتی مذاکرات بی‌نتیجه و غیرهوشمندانه فرسایشی، همه و همه پرده‌های یک نمایش‌اند، نمایشی که قیمت بلیطش با نرخ دلار بالا و پایین می‌شود منتهی با این تفاوت که حضور در سالن نمایش برای آحاد مردم الزامی است و یا به‌بیان بهتر و به‌قول اقتصادخوانده‌ها، کشش تقاضا صفر است، دیدن نمایش اجباری و دست مبارک تعدیل عرضه و تقاضای آدام اسمیت از منتهی‌الیه قطع.

در چنین شرایطی فارغ از اینکه هر طیف از بازیگران، چگونه نقش خویش را بازی خواهند نمود، پایان قصه چطور رقم خواهد خورد و یا اینکه اکنون چه تغییری ممکن است بر روی ترکیب تیم خودی و تیم حریف رخ دهد؛ تمام فکر تماشاگران (بخوانید مردم)، در پیشگاه ورودی سالن نمایش و درست جلوی باجه بلیط‌فروشی متوقف شده، ابدا دیگر کسی به فکر تماشای بازی بازیگران و پایان قصه نیست. اینجا دیگر نبض بازی در ورودی سالن می‌زند، نه در دیالوگ بازیگران، نبضی از جنس اسکناس خارجی. بدی ماجرا به اینجا ختم نمی‌شود، طولانی شدن بازی یا همان نمایش، تاکتیک‌های بازی را برای رندان بازیگر، عیان ساخته و در مقابل تماشاگران را بیش از پیش غرق هزینه تهیه بلیط. تا جایی که همگان (خاصه بازیگران پیش از گفتن دیالوگ‌هایشان) به تابلوی نرخ بلیط نظر می‌کنند. این‌بار احساسات مردم با سفت و شل شدن پیچ نرخ ارز، تغییر می‌کند، پیچی که بیشتر به‌دست پرمهر خارجی‌ها باز و بسته می‌شود، مردم گاه خشمگین‌اند و گاه از کاهش ظاهری و حداقلی خشم قبلی، بی‌اندازه مسرور.

اکنون وقت تعویض تیم بازیگران داخلی است و تماشاگران قرار است پس از این مدت که با بد و خوب بازی ساخته اند ، احتمالا تیم جایگزینی را وارد عرصه کنند . یک جای کار می لنگد. اینکه نرخ ارز آنچان یکسره و طولانی مدت بالا رفته که گویی پیچ کم و زیادش هرز شده باشد و دیگر مردم اصلا اعتنایی به دیپلماسی و سیاست خارجی و به بیان بهتر بازیگران ندارند. این اتفاق بدان معنی است که مردم دیگر با بازی بازیگران تهیج نخواهند شد . احساساتشان کنترل یا به بیان بهتر جهت دهی نخواهد شد. در چنین شرایطی وضع برای بازیگران داخلی و خارجی متغییر است.

خارجی ها که دیگر گویا کنترلی بر اوضاع تماشاگران ندارند باید به هر طریقی، کمی با پیچ نرخ ارز بازی کنند تا تماشاگران دوباره به بازی (!) برگردند و به اصطلاح با یک مویز گرمیشان شود و با یک قوره سردیشان. درخت تاک تحریم می ماند و نرخ ارز پایین و خوشحالی موقت مردم تا تصمیم بعد و ژانری دگر. بدین نحو و با حرکتی سینوسی ، هنوز در دید تماشاگران میتوان ماندگار بود و موثر .در مقابل دوستان ایرانی هم که میدانند اقتصاد ماهیتا به دلیل حضور در شئون مختلف جامعه ، عملا عنصری شرطی است ( برخلاف برخی که اقتصاد را تنها تحت شرایط و تصمیمم سیاستگذاران شرطی میدانند ) برای حضور مجدد دو امر را پی می گیرند . اول اینکه با تغییر ولوم نرخ ارز کاری نداشته باشند ( البته در شرایطی که کاهش نرخ ارز عامدانه هم نباشد ) و دوم اینکه با حرکتی بی مهابا، توجهات را به میدان معطوف گردانده و درصورت لزوم حتی گوشه ایی از آن را به آتش کشد.اینگونه او با توسل به ماندن طرف خارجی در بازی شاید بتواند دوباره به بازی برگردد . اینجاست که شنیدن حرف اجنوی از زبان دوستان آنهم در وقت اضافه، زیاد عجیب نیست یا حداقل منطقی بنظر می رسد.

نکته مهم اینجاست که فارغ از تیم های بازیگر و نحوه بازیشان ، دوگزاره همچنان تغییری نخواهند داشت. اول اینکه بازی همچنان ادامه دارد . چرا که با وجود متغییری به نام نرخ ارز ، برای بازیگر خارجی ، از دست دادن مهره مار تحریم برای نفوذ بر اذهان و قلوب ، اصلا مطلوب نیست و او اینچنین سلاحی را از کف نخواهد داد و دوم اینکه نرخ ارز همچنان با حفظ روندی صعودی، سینوسی به بالا و پایین تغییر خواهد کرد.

لازم به ذکر است که هردوی این امور به صورت مبسوط قابل بحث هستند. اولی سایه اعمال نظر طرف غربی را همچنان حفظ می نماید و دومی بجای اینکه به بیان برخی اقتصاد را شرطی کند ، مردم را شرطی می کند و نبضشان را در دست می گیرند و این یعنی در انتها فقط ملتی می ماند غیر مستقل و با فشار خون بالا که کنترلش زین پس زیاد سخت نیست. بنابراین شاید باید پذیرفت تحریم – مذاکره یک روند است و نه یک نتیجه . یک بازی و نه یک اهرم.

در این میان اگرچه درک شرایط ، رفع تحریم ها و به تبع حمایت از تیم های مذاکره کننده در دوران های مختلف خاصه در دوران کنونی بسیار بدیهی است لکن شاید باید برای برهم زدن همیشگی این قاعده چاره ایی دیگر اندیشید . باید بازی  یا حداقل نحوه بازیگری را عوض کرد . این نکته مهم تر از تعویض بازیگر هاست که مربوط به مورد اولی می شود که امید است در مباحث بعدی ، بدان پرداخته شود .اما در باب مورد دوم همین نکته بس که پایین آمدن نرخ ارز و صف های فروش آن قبل از حصول توافق یا حتی بلافاصله بعد از آن به همان میزان مخرب است که بالارفتن آن در این مدت و پس از خروج ایالات متحده از برجام مخرب بوده . علت کاملا مشخص است . نبض بازی به قیمت دلار می زند و میدان بازی چهاراه استانبول است و تهران،  نه هتل گراند وین. اینجاست که حقا دیپلمات ایرانی عملا قدرتی ندارد چرا که نمایشنامه گروه بین المللی بحران یک نقش اول دارد آنهم نرخ ارز در ایران است و تنها می ماند امضایی که هیچ وقت تضمین نبوده و  نیست.

مهدی اشجع – پژوهشگر اقتصادی

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را از طریق فرم زیر اسال نمایید

نظرسنجی

مارا دنبال کنید